سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، زندگی و درمان است [امام علی علیه السلام]
عشق
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
بی نام

ایلین س :: چهارشنبه 89/2/15 ساعت 11:5 عصر

امروز

از تجربه هام میخوام بگم تجربه تازه و درسی که ازش گرفتم تو دانشگاه فهمیدم چطور به ادم ها خیانت می شه

من فکر می کردم نمی تونم کسایی که دوست دارم فراموش کنم حتی اگه دوسم نداشته باشن ولی یاد گرفتم فراموششون کنم جوری که مثل اینکه اصلا وجود نداشتن یه چیز دیگه که یاد گرفتم حس تنفره.منتظرم باشین

حالا من فراموششون کردم تو چند ساعت حالا ازشون تنفر دارم از 3 تاشون.(سمج}

نمایش تصویر در وضیعت عادی


نوشته های دیگران()

حلال

ایلین س :: جمعه 89/1/27 ساعت 10:48 عصر

 

حلا می کنم تو رو ولی تا اون زمان نمیتونم ببخشم

تو هم خواستی منو حلال کن

خداحافظ


نوشته های دیگران()

هر کی فهمید بهش بگه البته اگه منو بشناسید

ایلین س :: سه شنبه 89/1/24 ساعت 11:42 عصر

درد دل

سلام بر تو ای دختر و سلام بر تو ای پسر

اول از این جا شروع می کنم که دنیا پره از ادمایی که  در ظاهر خودشونو دیگران و گول می زنن در نقاب روشنفکری موندن مثل کبک سرشونو زیره برف کردنو فکر می کنن هیچ کس نمی فهمه دارن چی کار می کنن.

این دنیا امروز ادما با خودشون تو ستیزن ، خودشون به خاطر بیان نکردن احساس شون پشیمونن ولی زمانی که با یکی روبرو می شن که صادقه دل و زبونش یکیه سرزنش می کننش .

تو این دنیا پر از زبان گفتن . ادمایی که فقط حرف خودشونو می زنن و وقتی نوبت به بقیه میشه می گن دیگه حرفی نمونده. پره از احمقایی فکر می کنن خودشونن که همه چیزو می دونن دیگران هیچ. مملو از اشخاصی که فکر می کنن می دونن همه چیو و تجربه کردن ولی همین قدر نمی دونن که انسان نمی تونه هر تجربه ای رو بدست بیاره بل باید از تجربیات دیگران درس بگیره و در این ادعا می مونن که من از تو بیشتر تجربه دارم ولی از تجربه هاشون هیچی یاد نگرفتن.

پره از ادمای مدعی شخصیت که حتی شخصیت اجتماعی و رفتار اجتماعی درست هم ندارن ولی به همه می گن در شأن یه ادم با شخصیت نیست که فلان کارو بکنه.ولی ولی.

پره از افراد مغرو ر و منفور. می گم مغرور به خاطر اینکه با غرورشون در درجه اول به خودشون آسیب می رسونن.می گم منفور  چون با غرورشون دیگران را هم ازار می دهند البته کسی که با خود بد کنه هم منفوره.

اینو از دل پرم می گم. ادمایی که مدعی فهم و شعورن ولی حتی معنای ضرب المثل و شعر نمی دونن.

میگم این محیطه که ادما رو می سازه نه طول زندگی مثلا دو نفر دو قولو بودن ازمایشی روشون انجام میدن یکی رو می ذارن تو جنگل و دیگری رو تو شهر میذارن بعد هیجده سال که می رن سراغشون از اونی که تو شهر بوده یه ادمه متشخص و متمدن و از اونی که تو جنگل بزرگ شده بود یه ادم که خوی وحشی گری داشتو حرف زدنم بلد نبود به وجود اومد منظور که محیطه که ادما رو میسازه و شرایطی که باهاش زندگی می کنی نه تعداد روزایی که زندگی می کنی . به من می گه نه خونه ما جنگله نه خونه شما شهر. چقدر کج فهمی.

احتمالا من از همه ی این ادما حماقتم بیشتره.

 

خلاصه ای خدا متشکریم

خدا جون متشکریم واسه جهان به ای بدی                   چی می شد اگه تو دست به ساختنش نمی زدی


نوشته های دیگران()

غرور

ایلین س :: چهارشنبه 89/1/18 ساعت 9:8 عصر

سلام بچه های خوبم، نوگلای محبوبم. اِ گفتم گل؛ آره شمابچه ها همه گلید. یه گل خوب، گلی که توی باغهای سرسبز همه دوست دارند کنارش باشند. راستش یه گلی رو می شناسم که توی یک گلدان زندگی می کرد. همه پرنده های خوش صدا می آمدند پیشش تا برایش آواز بخوانند. پروانه ها آنقدر به گل نگاه می کردند و دورش می چرخیدند که گیج می شدند و می افتادند. اما کم کم گل قصه ما مغرور شد و یک روز که از خواب شبانه بیدار می شد به خودش گفت: "وای چه خواب خوبی دیدم دوباره یه صبح دیگه شروع شده. حالا باز مزاحم های همیشگی می آیند به دور و برم تا از زیبایی من تعریف کنند. اما من که نیازی به تعریف های آن ها ندارم، اصلا دیگه از دست آنها خسته شدم". کمی بعد اولین بلبل به کنار گل آمد و گفت: سلام ای گل زیبا تو زیبایی و یکتا آمد صبحی دوباره دنیا با تو بهاره گل در صحبت بلبل دوید و گفت:" وای بسه بسه دیگه این همه حرف های خسته کننده رو نزن برو و به بقیه بلبل ها و پروانه ها و زنبورها بگو که می خوام استراحت کنم و تنها باشم و اصلا به آنها دیگه احتیاجی ندارم." وای بچه ها دیدید گل چه جوری دل بلبل را شکست. بلبل رفت و برای همه حرف های گل را تعریف کرد و آنروز هیچکس به دیدن گل نیامد. مدتی که گذشت گل کمی خسته شد و دلش خواست که از جایش حرکت کند. برای همین رو به گلدان خود کرد و گفت:" ای گلدون مزاحم چرا همیشه باید سفت به ریشه هایم بچسبی و نگذاری حرکت کنم. از تو هم دیگر خسته شدم ولم کن می خواهم آزاد باشم و اطرافم رابهتر ببینم". گلدان گفت:

آخه نمیشه همیشه جای گل تو گلدونه

          اگه بی خاک بمونه      شاید زنده نمونه

ولی گل با هر زحمتی که بود خود را از داخل گلدان خارج کرد.او روی ریشه های نازکش کمی راه رفت اما زود خسته شد و گرمش شد. برای همین هم رو به خورشید کرد و گفت:

ای خورشید درخشان کردی مرا پریشان گرمای تو زیاده اما چه حیف بی فایده

 نور تو بی حاصل است    چاره فقط فاصله است

نه مثل من زیبایی نه مهربان با مایی

خورشید جواب داد:

ای گل ناز و زیبا امروز دیدم من تو را

                انگار با خود قهر کردی   که همه را رد کردی
                تو باید خوب بدانی        بدون خاک و گرما 
                بی بارش از این ابرا      زود تو می شی پژمرده    یک گل پژمرده مرده

گل عصبانی شد و گفت:

واه واه واه یعنی که چی       نه خاک می خوام   
    نه نور و گرما تو رو      نه بارون ابرای تو رو     
 تنهایی هم زیبایم         به دور از مرده هایم

بچه های عزیز وقتی گل خورشید خانم رو هم ناراحت کرد و خورشید با ابرها رفت و همه جا رو تاریکی گرفت یکدفعه باد سیاه سروکله اش پیدا شد:

من بادم باد سیاه        سر می کشم به هر جا   
                                  همه جا رو ویرون می کنم      همه چیز و داغون می کنم

گل خسته گفت: چه خبره؟ چرا اینقدر سرو صدا می کنی؟داشتم استراحت می کردم.

باد با صدای بلند گفت: صدای چی بود؟ اون با کی بود؟ گل رادید و گفت: تو بودی؟ باکی بودی؟ گل نالان گفت:

خسته شدم بی حالم     نمی بینی دارم می نالم.

باد عصبانی تر شد و گفت:

چطور از خودت دم می زنی؟ می دونی با کی حرف می زنی؟

اگه به چنگم بیفتی    پژمرده می شی می افتی   
   نه خاک دار زیر پات      که ریشه اتو بگیره 

نه خورشید نوری داده که ساقه ات جون بگیره

   نه دوست و یاری داری       که پیش از تو بمیره

با این همه افاده خانم فیست زیاده

باد شروع کردن به اذیت کردن گل. گلِ تنها داد می زد: نه نه یکی به من کمک کنه

ای خاک مهربون پیشم بمون

    ای خورشید درخشان     اگه نباشی می میرم زرد میشم انگار پیرم

ای ابرای مهربون بازم ببارین بارون

   ای دوستای عزیزم    از دوریتون مریضم

شما با من یار بودید به سختی غمخوار بودید

 من بی شماها هیچم    وای خدا دیگه گیجم

اما ناگهان خورشید صدای اونو شنید و همراه ابر و بقیه دوستان گل به کمک او آمد و با هم گفتند:

ای گل ناز ما اومدیم باز یک اشتباه جبران می شه اما دیگه تکرار نشه

باد هم از ترس فرار کرد و رفت.

س اینقدر مغرور نباش می تونی گوشیتو خاموش کنی ولی اگه یه ذره به فکر اطرافت و من بودی این کار و نمی کردی

می تونستی بگی دیگه بهم زنگ نزن یا هر چی امروزم من بودم خونتون زدم

نمایش تصویر در وضیعت عادی


نوشته های دیگران()

بخون

ایلین س :: سه شنبه 89/1/17 ساعت 12:11 عصر

کرگردن گفت : نه امکانه ندارد ، کرگدن ها نمی توانند با کسی دوست شوند.

دم جنبانک گفت : اما پشت تو می خارد ، لای چینهای پوستت پر از حشره های ریز است یکی باید پشت تو را بخاراند . یکی باید حشره های تو رو بردارد .

کرگدن گفت :اما من نمی توانم با کسی دوست شوم پوست من خیلی کلفت است همه به من می گویند پوست کلفت ...

دم جنبانک گفت : اما دوست عزیز دوست داشتن به قلب مربوط میشود نه ، به پوست.

کرگدن گفت : من که قلب ندارم من فقط پوست دارم .

دم جنبانک گفت : این امکان ندارد همه قلب دارند .

کرگدن گفت : کو ، کجاست ؟ من که قلب خودم را نمی بینم .

دم جنبانک گفت : خوب چون از قلبت استفاده نمی کنی قلبت را نمی بینی ، ولی من مطمئنم که زیر این پوست کلفت یه قلب نازک داری .

کرگدن گفت : نه من قلب نازک ندارم ، من حتما یه قلب کلفت دارم .

دم جنبانک گفت : نه تو حتما یه قلب نازک داری چون بجای اینکه دم جنبانک را بترسانی بجای اینکه لگدش کنی بجای اینکه دهن گشاد و گنده ات را باز کنی و آن را بخوری داری با آن حرف می زنی .

کرگدن گفت : خوب این یعنی چی ؟

دم جنبانک گفت : وقتی یه کرگدن پوست کلفت یک قلب نازک دارد یعنی چی ؟ یعنی اینکه می تواند دوست داشته باشد یعنی می تواند عاشق شود .

کرگدن گفت : اینها که میگی یعنی چی؟

دم جنبانک گفت : یعنی .... بزار روی پوست کلفت و قشنگت بنشینم ..... بگذار...

کرگدن چیزی نگفت یعنی داشت دنبال یه جمله مناسب می گشت . فکر کرد بهتر است همان جمله اولش را بگوید .

اما دم جنبانک پشت کرگدن نشسته بود و داشت پشتت را می خاراند . داشت حشره های ریز لای چین پوستش را بر می داشت .

کرگدن احساس کرد چقدر خوشش می آید ... اما نمی دانست از چی خوشش می آید !

*کرگدن گفت : اسم این دوست داشتن است ؟ اسم اینکه من دلم می خواهد تو روی پشت من بمانی و مزاحم های کوچولوی پشتم را بخوری ؟

دم جنبانک گفت : نه اسم این نیاز است من دارم به تو کمک می کنم و تو از اینکه نیازت بر طرف می شود احساس خوبی داری یعنی احساس رضایت میکنی اما دوست داشتن از این مهمتر است *

کرگدن نفهمید که دم جنبانک چه می گوید .

روزها گذشت روزها ، هفته ها ، و ماه ها و دم جنبانک هر روز می آمد و پشت کرگدن می نشست هر روز پشتش را می خاراند و حشره های کوچک و مزاحم را از لای پوستش کلفتش بر می داشت و کرگدن هر روز احساس خوبی داشت .

یک روز کرگدن به دم جنبانک گفت :به نظر تو این موضوع که کرگدنی از اینکه دم جنبانکی پشتش را می خاراند و حشره های مزاحمش را می خورد احساس خوبی دارد برای یک کرگدن کافی است ؟

دم جنبانک گفت : نه کافی نیست .

کرگدن گفت : درست است کافی نیست . چون من حس میکنم چیزهای دیگری هم دوست دارم راستش من بیشتر دوست دارم تو را تماشا کنم ....

دم جنبانک چرخی زد و پرواز کرد چرخی زد و آواز خواند جلوی چشمهای کرگدن ، کرگدن تماشا کرد و تماشا کرد و تماشا کرد ...... اما سیر نشد .

کرگدن می خواست همین طور تماشا کند . کرگدن با خودش فکر کرد این صحنه قشنگترین صحنه دنیاست و این دم جنبانک قشنگترین دم جنبانک دنیا و او خوشبخترین کرگدن توی دنیا . وقتی که کرگدن به اینجا رسید احساس کرد که یک چیز نازک از چشمش افتاد !

کرگدن ترسید و گفت : دم جنبانک ، دم جنبانک عزیزم من قلبم را دیدم همان قلب نازکم را که می گفتی ! اما قلبم از چشمم افتاد حالا چه کنم ؟

دم جنبانک برگشت و اشک های کرگدن را دید . آمد و روی سر او نشست و گفت : غصه نخور دوست عزیز ، تو یک عالم از این قلبهای نازک داری .

کرگدن گفت : راستی اینکه کرگدن دوست دارد دم جنبانکی را تماشا کند و ، وقتی تماشایش می کند قلبش از چشمش می افتد یعنی چی ؟

دم جنبانک چرخی زد و گفت : یعنی اینکه کرگردن ها هم عاشق می شوند !

کرگدن گفت عاشق یعنی چی ؟

دم جنبانک گفت : یعنی کسی که قلبش از چشمهایش می چکند .

کرگدن باز هم منظور دم جنبانک را نفهمید ، اما دوست داشت دم جنبانک باز حرف بزند ، باز پرواز کند ، و باز او تماشایش کند و باز قلبش از چشمهایش بیفتند .

کرگدن فکر کرد اگر قلبش همین طور از چشمهایش بریزد یک روز حتما قلبش تمام می شود .

آن وقت لبخند زد و با خودش گفت : من که اصلا قلب نداشتم حالا که دم جنبانک به من قلب داد چه عیبی دارد ؟ بگذار تمام قلبم را برای او از چشمهایم بریزم ....


نوشته های دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بی نام
حلال
هر کی فهمید بهش بگه البته اگه منو بشناسید
غرور
بخون

About Us!
عشق
ایلین س
Link to Us!

عشق

Hit
مجوع بازدیدها: 4485 بازدید

امروز: 0 بازدید

دیروز: 0 بازدید

Notes subjects


س عشق .

links
عشق باز

Submit mail